علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را که به ما سوی فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوی را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید؟ به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که ارد؟ پسری ابوالعجایب که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چوبه دوست عهد بندد ز مان پاکبازان چو علی که میتواند؟ که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه گویم شه ملک لافتی را
به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من ار توتیا را
به امید انکه شاید برسد به خاک پایت چه پیامها که دادم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام اشنایی بنوازد اشنا را
ز نوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
از مرحوم محمد حسین شهریار